نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

اولین جلسه کلاس فلوت

دیروز علاوه بر اینکه تولد گل ناز من بود ، اولین جلسه کلاس فلوت بعد از پایان کنسرتشون هم بود . نادیا برای شروع فلوت خیلی ذوق داشت و دیروز به مامانی گفته بود که این روز بهترین روز زندگیمه. در کلاس به مناسبت تولد نادیا خانوم من آهنگ تولدت مبارک رو استاد و دوستانش براش زده بودند و تولدش رو بهش تبریک گفته بودند. همکار م و دختر مهربونش فاطمه جون برای نادیا هدیه فرستاده بودند . یک کیف و جامدادی. نادیا هم کیف انداخته بود رو دوشش و کلی باهاش  برای دوستاش عشوه میومد. پریروز هم  خاله سمیرا برای نادیا پیغام تولدت مبارک فرستاده بود . نادیا میگفت بگو مرسی تولد شما هم مبارک . گفتم مامان تولد خاله که نیست. گفت: خوب نظر...
28 مرداد 1394

پنجمین سالگرد تولدت مبارک زیبای من

د نیا صدای گریه کودکی را شنید که امروز تنها بهانه برای خندیدن من است... امروز را با هم لبخند می زنیم.... نگاهت را قاب میگیرم در پس آن لبخند، که به من شور و نشاط زندگی می بخشد... امروز روز توست ... ت ولدت مبارک عزیزترینم     پرنسس من، امیدوارم همیشه در پناه حق، سالم و شاد باشی  و لحظه به لحظه  شاهد رشد و بالندگی تو باشم . الهی آمین   ...
27 مرداد 1394

جشن تولد گروهی پنج سالگی

دیروز بعد از پایان کنسرت سه تایی راهی شدیم تا به مجتمع الماس هروی بریم. آخه قرار بود جشن پنج سالگی فرشته های متولد مرداد رو با دوستان عزیزم برگزار کنیم . ما ساعت یک رسیدم به مجتمع و چون ساعت شروع برنامه سه بود، ما یه گشتی در پاساژ زدیم و  و رفتیم رستوران و نهار خوردیم . بعد هم لباسهای نادیا رو عوض کردم و تقریبا ساعت یک ربع به سه در اتاق جشن بودیم و اولین نفری بودیم که اونجا رسیدیم . تقریبا پنج دقیقه بعد از ما زهره جون با همسر و دو فرشته قشنگش رسید و بعد از حال و احوال یه چندتایی عکس گرفتیم و منتظر بقیه دوستان شدیم. بعد فاطمه جون و همسرشو گل دخترش که زحمت برگزاری جشن باهاش بود و بسیار ازش سپاسگذارم  وارد شدند و کم کم باقی دوستان ...
17 مرداد 1394

برگزاری اولین کنسرت گل بانوی ما

دیروز نادیا خانوم من به همراه بقیه دوستان و همکلاسی های کلاس موسیقی اش اولین کنسرت خود رو برگزار کردند. بسیار زیبا و دلنشین و به یاد موندنی بود. زحمت بسیار مربی های مهربونشون عمو کسری و خاله لیلا واقعا جای تقدیر و تشکر فراوان داره. صبح پنجشنبه من و نادیا باهم برای تمرین قبل از کنسرت به کلاس موسیقی رفتیم . البته خودم ماشین برداشتم و باهم رفتیم . آخه با اینکه ده سالی میشه که گواهی نامه گرفتم ولی رانندگی نمیکردم اما الان یه مدته که رانندگی میکنم و تاحالا به تنهایی مینشستم اما روز چهارشنبه همراه هم، داشتم. ماشین رو برداشتم و همراه نادیا و مامانی برای خرید به بازار ماهان رفتیم و برگشتیم. و پنجشنبه هم که نادیا رو بردم کلاس موسیقی. خلاص...
17 مرداد 1394

خاطرات - سفر به مالزی

امروز اولین روز کاری بعد از یک مسافرت حدودا ده روزه است. چهارشنبه دو هفته پیش با پرواز ساعت ده و نیم ماهان که بعد از دوساعت تاخیر ساعت دوازده و نیم شب پرواز کرد من، بابا ، مامانی و نادیا خانوم راهی کوالالامپور شدیم. ساعت هشت صبح به وقت ایران و ساعت یازده و نیم به وقت کوالالامپور رسیدیم و بعد از انجام امور مربوط به ورود به کشور مالزی و گرفتن ساکها ، تورلیدر  در جلوی درب خروجی منتظر بود و بعد از جمع شدن مسافران سوار اتوبوس شدیم و به سمت هتل حرکت کردیم. شهر کوالالامپور بخاطر قرار گرفتن در منطقه استوا بسیار سرسبز و پردرخت بود و هوا هم گرم و حالت شرجی مانند داشت مثل هوای کیش در مهر و آبان. که البته بعد از بارشهای کوتاه هوا کمی خنک و لطیف می ...
4 مرداد 1394
1